« عشق اشک‌زا »

به‌نام خدا ✍️✍️

  «   عشق اشک‌زا  »

عشق‌شان فوق‌العاده بود. آن موقع

  کمتر می‌فهمیدم. همدیگر را خیلی

دوست داشتند، عاشق هم زیستند.

در دل هم اقامت گزیدند. به دلیل

مخالفت پدرِ دختر که می‌گفت: پسر از

ما نیست، فقط ساکن این‌جاست همدلی

صورت نگرفت. پدر دختر را به درسش

 پای‌بند پرورید..

 ظاهرن عشق‌شان کور گشت. دختر

بعد فارغ التحصیلی

با فردی از محل خود ازدواج ساخت و

پسر ناامید به دیار خودش

 سکنا گزید. در محل خود با دخترعموی

خود ازدواج گذاشت. هر کدام آن‌ها صاحب

فرزندانی گشتند. بچه‌های هر کدام‌شان

داخل ازدواج شده، دور شدند.

پسر که حالا جوانی‌اش انقضا یافته، بعد

مدت طولانی بیماری همسرش، او را به

خدا سپرد. به ولایت بچگی‌اش

برگشت. با قدیمی‌های آن محل به گپ و گفت

پرداخت.  آشناهایش را نظر انداخت.

متوجه شدکه عشق دوران جوانی‌اش،

همسرش را از دست داده. فرزندانش

هر سه برای ادامه زندگی به خارج رفته‌اند.

مرد از فرصت استفاده کرد و تقاضا کرد

به دیدن دختر که حالا برای خودش خانمی

شده‌بود برود. آن روز عصر یک جعبه شیرینی

 و یک شاخه گل خریداری کرده و انگار به

 خواستگاری می‌رود. با اینکه از آن روزها

 خیلی می‌گذشت

و او پا به سن گذاشته‌بود، خیالش نبود.

خودش را 18 ساله و عشقش را 16 ساله

تصور می‌کرد. تصورات قدیم بر او مستولی

گشت.

بی‌خبر از همه جا، زنگ زد. خانمی که به نظر

می‌آمد کارگر یا پرستار باشد در را گشود.

سراغ خانم را جویا شد. گفت: استراحت هستند.

با نشانی که می‌داد، به داخل راهنمایی شد.

در هال نشست و فکر می‌کرد هنوز عشقش

همه جوره عین همان موقع هست. سال‌های

مدیدی سپری گشته‌بود. از اتاق خواب خانمی روی

ویلچر نشسته جلو آمد. زن تا جلو بیاید، مرد از جا

 برخاست و روبروی او صندلی نهاد و

جلوسید. لحظاتی فقط همدیگر را چشم

 در چشم کاویدند. مرد می‌دانست کجاست

اما زن نمی‌دانست او کیست. سوال کرد

شما؟ مرد گفت: منم بی معرفت. صدایش

که درآمد زن، اشک‌های ریزی بر گونه‌اش

نشست اما بر روی صورتش نلغزید.

لحظاتی یادش رفت.  دوباره گفت: شما؟

اکنون اشک نرم و تندی مانند باران نرم

بهاری بر گونه‌های مرد غلتید و بر روی

لباسش ریخت. لحظات غمیدند.

زن زیاد خاطرش نبود. هر بار در یادش

زنده میشد، فقط اشک می‌فرستاد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *