« جنگل هزاررنگ »

 

به نام خدا ✍️✍️
« جنگل هزار رنگ »
خیلی وقت بود دلم می‌خواست با گروه شاد گل‌گشت که راهبر آن یکی از دوستانم هست، به ره نوردی‌هاشون پا بزارم. اکثرن بعدازظهرها بود و بخاطر کلاس‌هایی که می‌رفتم شرایط حضور برایم حاصل نمیشد. گروه گل‌گشت چند سالی‌ست که در شهر ما فعالیت دارند و تا بیش از 100 نفر در برنامه‌هایشان حضور دارند. اردو‌های خارج از شهر و جاهای دیدنی هم جزء تدارکات‌شان هست. چند روز پیش پیام راهبرِ گروه مرا بر آن داشت بدون فکر و معطلی تصمیم بگیرم و این بار در وقت صبح همراه‌شان باشم. این بار ره‌نوردی در جنگلی بود که من مدت‌هاست نرفته‌ام. شوق زیادی برای رفتن داشتم. نشخوار‌های فکری مرتب می‌گفت: نرو، کسی رو نمی‌شناسی، اگر بهت بی‌اعتنایی کردند چی. افکار منفی در ذهنم مرتب شنا می‌کردند و من با یک جمله آن‌ها را غرق کردم. گفتم: من می‌روم. با افراد جدید آشنا می‌شوم. بعد نماز
صبح نخوابیدم و به کارهایم رسیدم. با توکل بر خدا هفت و نیم به تاکسی زنگ زدم و یه ربع به هشت آن‌جا بودم. به موقع
رسیدم. از تاکسی با کمی خجالت پیاده شدم ولی به خجالت اعتنایی نکردم. بلند به همه و کوتاه به چند نفر از نزدیک که از کنارشون رد میشدم، سلام کردم. حبیبه جان راهبر گروه را دیدم و دلم بیشتر قرص شد. از آن‌جایی که سر پا ایستادن برایم خوب نیست، قدم زدن را شروع کردم. در حین قدم زدن
چهره‌های همه را مرور می‌کردم. فقط دو سه نفری از هم مدرسه‌های قدیمم بودند. ساعت هشت شد، ره‌نوردی شروع شد. ابتدای راه یکی با صدای بلند گفت: افسانه. سرم برگشت ولی با من نبودند. نام یک نفر دیگر هم در گروه، افسانه بود.
چند قدمی برداشته‌‌بودیم که صدایی آشنا اما دور به گوشم رسید. بلافاصله سر برگردوندم. جانم رویا جون بود رویای واقعی، رویای دوستداشتنی، بانوی جذاب گیلانی. مدت مدیدی بود ایشان را از نزدیک ندیده‌بودم. از طریق پیام و تلفنی با هم در ارتباط بودیم. آن لحظه دنیا مال من بود. خیلی
خوشحال شدم. در پوست نمی‌گنجیدم. همدیگر را در آغوش گرفتیم و به راه‌مان ادامه دادیم. با رویا جون از سال 96 در کلاس‌های آموزشگاه آشنا شده‌بودم. خوانش کتاب چهاراثر اسکاولشین را داشتیم. فرصت‌هایی که پیش می‌آمد ما را میهمان لهجه، صدا و صغای درونش می‌کرد. در طول مسیرِ
ره‌نوردی کلی صحبت‌های قشنگ کردیم. دو ساعت و خورده‌ای مثل برق و باد گذشت. دوستانم را دوست دارم و هر کدام‌شان در گوشه‌ای از قلبم نفوذ دارند.
# پلنگ خیل
۱۴۰۲/۸/۵

 

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *