🌿🍁 تجربه من 🍁🌿

به نام خدا ✍️✍️✍️
«« تجربه من »»
هفته پیش خیلی غمگین و ناراحت بودم.
نا خوش آیندی که به من وارد شده بود،
ذهن کوچک مرا مختل کرده بود.

هر روز به درون خود بیشتر می خزیدم.
همانند خانه ای که آتش گرفته و همه
ورودی هایش را بسته اند.
دریچه فکر و توانایی جسمم در حل این معضل
بی فایده بود.

راه های قشنگ:
نوشتن، مطالعه، پیاده روی، ….. نمی توانستند
وارد ذهنم شوند و کمکم باشند.
موهبت هایی که یک روزی مرا شاد می کرد و
آرامش می داد، خبری از آن ها نبود.
این زمان نمی توانستم روی آن ها سرمایه گذاری
کنم. فکر می کردم، وقتم تلف شده و به بیراهه
می رود.

تمرکزم روی نا خوش آیندی بود که مثل آوار
روی سرم خراب شده بود.
ذهنم بیمار شده و خود بخود جسمم
را هم دچار کرده بود.
همه در هایی که یه روزی مرا شاد کرده و
آرامش، ارمغانشان بود، هیچ کاربردی نداشتند.

چهارشنبه ۱۰ اسفند در خانه بودم. می دانستم
استاد شاهین کلانتری وبینار روزانه اهل نوشتن
دارند.
حرف های استاد همچون الماسی، جلا بخش
ذهنم و تسکین روحم شده بود‌.
ذهنم را رها کرده به خدمت حرف هاب ناب
استاد سپردم.
استاد فرمودند: هر گرفتاری برای شما پیش
آمده از هر نوعی، یک روزنه ای به اندازه
نفس کشیدن به ذهنتان راه باز کنید.
ممکن است خلاقیت و هنر تو این لحظه
بخواهد شکوفا شود.

یافتم که در دل تاریک ترین سیاهی، باز
روزنه امیدی هست.
در عمق شب، شب دیگری وجود دارد.
اما نهایتن، سپیده سر می زند.
طفلک کلمات محبوس در ذهنم که جرأت
کمک به من را تا آن زمان نیافته بودند.

در عرض چند لحظه، هدایای بی شماری
از کلمات مختلف از ذهنم به روی کاغذ
آمد.
وقتی بپذیری، چشم دلت را باز کنی،
هویدا می شود.
وقت هایی که بدنم بیمار شده، آیا در سکوت
می مانم و هیچ دارویی به بدنم اختصاص
نمی دهم؟
حال که ذهنم بیمار شده، نیاز به تزریق دارو
داشت.
ذهنم، خوراک فکری مناسب نیاز داشت.
این زمان نوشتنم فرق داشت با زمانی که
همه چیز رو به راه بود.

خودم را یافتم و از درون سیاهی افکارم،
سفیدی زیبایی را به او نشان دادم.
باید که سیاهی پر رنگ شود تا اولین ستاره
پدیدار گردد.

آب سردی روی افکارم پاشیده شد.
آتش افکارم که شعله هایش، ذهن و روح
و جسمم را بیمار کرده بود، ناگهان سرد شد.
آرامش پیدا کرد. نوازشش کرده، طلب
بخشش کردم.

پذیرفتم که بد کردم.
نباید فقط در زمان هایی که اوضاع رو به راه
است شاد بوده و آرامش داشته باشم.
اتفاقن توانایی هایم در زمانی که باید کنارم
باشند، کاربرد داشته باشند.

کلمات بریده بریده به روی صفحه سفید دفترم
خودشان را واژگون می کردند.
خدایا شکرت
۱۴۰۱/۱۲/۱۳

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *