به نام خدا ✍️✍️
« واژهها در اسارت ذهن »
گاهی بدون تفکر کلمهای را به اسارت ذهنمان در میآوریم.
مقصر کیست؟ دنبال گناهکار نیستیم بلکه بدنبال راهکار هستیم. یکی از واژههایی که بدون فکر کردن به اسارت ذهن ما در میآید و زندانی ذهن ما میشود، آزادیست.
آزادی واژهای که بسیار آشناست اما مفهومی غریب دارد.
بعضی بلند کردن صدای دَلَمدُلُم را آزادی میپندارند و فکر میکنند در خارج از کشور رایج است. دوستی که سالهاست در امریکا زندگی میکند، از قوانینی صحبت میکرد که اگر
بعضی از دوستان به اسم آزادی تفکراتشان را خارجی میپندارند باید این واژه را از اسارت ذهنشان، آزاد کنند.
شما اینجا آزادی و هر اشتباهی دلت میخواهد به نام آزادی انجام میدهی. دوستم میگفت: اگر صدای ضبط ما در واحدی که زندگی میکنیم به بیرون از آپارتمانمان درز کند، همسایه اجازه دارد به پلیس زنگ بزند. اگر کمی بیشتر در آپارتمان قدم بزنیم و یا بچهای پرجنب و جوش داشتهباشیم باید جواب پس بدهیم.
حال با زندگیهای خودمان مقایسه کنیم. چند روز پیش مشغول پیادهروی بودم، ماشینی با صدای موزیک بلند از کنارم رد شد که هم گوشم تحمل سنگینی صدایش را نداشت و هم زمین میلرزید. بیشتر از این آزادی و بیقانونی کجا دیدی؟
در خانه یکی از بستگان دو شب مهمان بودم. همسایه بالاییشان فرزند پنج شش سالهای داشت. ما تا ساعت دو نیمهشب قدمهای او را میشمردیم و گاهی آنقدر تند میدوید که حساب قدمهایش از دستمان میرفت.
انسان باید تابع قانون باشد. در اجتماع کوچک خانواده
چقدر باید و نباید برای فرزندت میگذاری؟ این برای این نیست که بخواهی اعضای خانواده را اذیت کنی بلکه قصد جلوگیری از هرج و مرج و وقت تلف کردن و مزاحم هم شدن را داری. انسان باید حد و مرزی داشتهباشد تا به خود و دیگران احترام بگذارد.
22دیماه 1402
نزدیک به اذان صبح جمعه
آخرین دیدگاهها