« با دل »

🌾☀️🌾☀️🌾☀️🌾☀️🌾☀️🌾☀️

به نام خدا ✍️✍️
گل واژه امید را کاشتم.
مشغول کارم شدم.
از یاد بردم و بی‌قرار شدم.
سر‌م را چرخاندم، امید جوانه زده‌بود.
کنار مادر رفتم.
وارد گفت‌و‌گو شدم.
مادر، من امید را کاشتم، تَوَجٌُهَم از او بریده‌شد.
غافل شدم اما او خود رشد کرد.
مادر با مهربانی گفت: عزیزم تو امیدت را می‌کاری،
و من چه شما مراقب باشی و چه نباشی، برایم
مهم است و پاسبانش می‌شوم.
لحظات زیادی را کنارش می‌ماندم اما تو نمی‌دیدی.
نوازشش می‌کردم تو نمی‌دیدی.
او تو را صدا می‌زد اما نمی‌شنیدی.
حال وقتش شده، امیدت را محکم در آغوش بگیری.
۱۴۰۲/۷/۱۲

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *