«« صفحات صبحگاهی »»

 

به نام خدا ✍️✍️

این روز ها که آخرین روز های اسفند
سال ۱۴۰۱ هست، در وبینار های استاد
کلانتری صحبت های ایشون از برنامه
قشنگی حکایت می کند.

یکی از آن برنامه ها نوشتن صفحات
صبحگاهی هست.
نوشتن صفحات صبحگاهی در کتاب
راه هنرمندِ جولیا کامرون، تأکید شده
است.

از لابلای حرف های استاد، دُرّ می بارد.
نوشتن هر روزه، ورزش قلم است.
چطور شما برای سلامتی بدن به طور
منظم به باشگاه می روید.

برای این می رَوید که بدنتان به حرکات
نرمشی و اصلاحی عادت کند.
وقتی بدنتان عادت کرد، رهایش نمی کنید
تمرینات سخت تر انجام می دهید تا هم
حالتان خوب باشد و هم به هدفتان برسید.
در نوشتن هم همین طور است.

عضلهٔ نوشتن من هم زمانی قوی می شود
که مداومتِ منظم داشته باشم.
باید قلمم هر روز آن هم ابتدای صبح که
ذهنم پاک از خواب بیدار شده، رقص
کلمات را به روی صفحات دفترم شروع کند.

قلمم جایش را در بین انگشتانم بسیار
دوست دارد. سِیری در کلمات تلمبار
شده در انبار ذهنم می کنم.
روز های اول خیلی بیرون آوردن شان
مشکل است. اما به مرور زمان لایه های
فشرده کلمات در ذهن از هم باز می شوند.

خودشان ابراز وجود می کنند.
یادمان باشد همانند هر عادتی دیگر،
به او اجازه بدهیم خود را توسعه دهد،
رشد کند و بالنده شود.

کلمات زایش دارند و هر کدام از آن ها
در جمله و نوشته ای، بارور می شوند.
وقتی عادت شد، قلم معطل نمی ماند.
مرتب از ذهن، واژه های جدید خلق
می کند و این یکی از زیباترین خلاقیت
ها در صحنه هستی ست.

تجربه من:
ابتدای کار بسیار سخت است ولی همین
قدر که شروع کنی، در مقابل، ذهنت،
در کمال آرامش با تو همراهی خواهد کرد.
وقتی آرام میشدم برای نوشتن، ذهنم
تهی بود تهی.

با خودم می گفتم، این همه افکار خوشآیند
و نا خوشآیند پس کجا هستند.
خاصیت ذهن، تمرکز گریزی ست.
تنبل است، انرژی صرف نمی کند.

این را که فهمیدم، کمی آسایش آمد.
شروع کردم به پیاده کردن فکر های
در سَرَم.

افکار که تمام میشد، وسیله های دور
و برم را نشانه می گرفتم و هر چه
راجع بهشون می دانستم، می نوشتم.
در این بین قلم را از روی صفحه بر
نمی داشتم.

از قلم، میز، صندلی، بالشت، تخت،
همه و همه وسایل می نوشتم.
به ذهنم فرصت توقف نمی دادم.
وقتی ذهنم عادت کرد، دیگر خودش
مشتاق بود که بنویسَمَش.

هر روز واژه ها در ذهنم بارور تر
می شدند.
ذهنم هم با ما هماهنگ شد.
آموختم که هر چه از خودم کار بکشم
بیشتر به توانمندی خودم پی می برم
و به مرحله ظهور می رسانم.
همین رسالت و هدف از خلقت من هست.
خدایا شکرت
۱۴۰۱/۱۲/۲۵

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

  1. سلام
    بسیار دلنشین و روان بود. دقیقا من نیز با صفحات صبحگاهی چنین پیوندی دارم. ذهنم مشتاق است بنویسمش☺️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *