به نام خدا ✍️✍️
خدای مهربانم هنوز تو را نشناخته ام.
مرا دریاب تا تو را آنگونه که باید بشناسم.
از حوادث طبیعی بارها شنیده ایم.
هر بار می شنویم که پدر و مادری جان باختند و فرزندی زنده ماند. هر بار تکرار می شود، اما باز
در زندگی برای ما حکایتی این مدلی پیش می آید
ذهن مان را به بهانه اعتراض دراز می کنیم و افکار سر می دهیم و به روی زبان می آوریم، چرا این شد و چرا آن نشد؟
مگر من، او، ما، آن ها، گناهی دارند.
عجایب، حکایت ها نهفته است و ما در اندر خم یک کوچه ایم.
این بار نیز دیدم و شنیدم در وقت زلزله، مادری درد داشت و بارش را به روی سنگ و آوار گذاشت.
عجیب، همه اعضای خانواده شش نفره این نوزاد
رفتند و او را تنها گذاشتند.
می گفتند هنوز بند نافش از مادرش جدا نشده بود.
چه رسالتی این نوزاد پیش رو دارد، حتمن حکایت ارزنده ای ست.
آخرین دیدگاهها