«« توجه به محیط »»

به نام خدا ✍️✍️
مسیر خانه تا آموزشگاه حقایق الهی را
که ده دوازده دقیقه ای بیشتر طول
نمی کشد، پیاده می روم.
امروز خوانش کتاب داشتیم.

در راه، باد نسبتن گرمی را که از لابلای
شاخه درختان جدا می شد و به پرواز
در آمده بود، می دیدم.
ناگهان گربه ای توجه مرا به خود
جلب کرد.
با گربه، اخلاقم زیاد اُخت نیست.

بیشتر دلم می سوزد و ترحّم دارم.
با اینکه حرکات بسیار تأمل بر انگیزی
از گربه ها در حیاط خانه مان می بینم،
ولی با این حال یه وقتایی فرصت بشه
بهشون فکر می کنم.

امروز خواست خدا، صحنه ای دیدم
که مرا به وَجد آورد.
در پرتو واژه ها، قلمم، تسخیر شد.
وسط های راه، چشمانم نظاره گر
گربه ای شد.

وسط بلوار بین دو جاده، محل عبور
عابر پیاده، روی دو پا نشسته بود.
سرش را به سمت راست و چپ
خیابان حرکت می داد.

انگار از آدم روبری او که در حال
گذر از آن جا بود، تقلید می کرد.
چراغ قرمز بود و طبعن وسیله ای
در حال گذر نبود.
ساعت نزدیک به ۴ بود و خلوتی
خیابان حس میشد.
بدن گربه از دور مشخص بود که
می لرزید و پر از اضطراب بود.

آنقدر محو حرکاتش شده بودم که
ذهنم برای فیلم گرفتن، قفل کرده بود.
هم زمان، عابری که از سمت روبرویش
دو قدم برداشت، او هم بلافاصله پا به
فرار به سمتی که من ایستاده بودم،
آمد.

رنگ گربه همانند قیر سیاه بود.
چشمانش هم عین شب سیاه.
به من رسید به او سلام کردم و گفتم
خدا قوت.
آخر یه خمیازه ای کشیده بود که به
نظر می آمد، کوه کنده باشد.
خدایا شکرت
۱۴۰۱/۱۲/۲۲

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *