حکایتی از گلستان سعدی

به نام خدا

حکایت: توانگران را زکات واجب است

> متن اصلی حکایت:

یکی را از ملوک بیماری سخت روی داد، و از علاج آن آرزوی صحت می‌کرد و نذرها می‌نمود.
در آن اثنا درویشی گفت: “یا خدا! تن درست و روزی و ملک و جاه به هر که دادی، این بندهٔ درویش را یک نوبت ده، تا شکر نعمت تو به جای آرد!”
پادشاه بهبودی یافت و در خواب دید که هاتفی می‌گوید:
“شفای تو به دعای درویش بود، اما او را چون شناختی، به چیزی از مال دنیا محرومش مکن.”

پادشاه از خواب بیدار شد، درویش را جست و او را گرامی داشت و بخشش بسیار کرد.

زبان ساده:

یکی از پادشاهان بیمار شد و خیلی دعا و نذر کرد که خوب بشه. در همین زمان یک مرد فقیر (درویش) گفت:
«خدایا! همه‌چی دادی به آدمای مختلف، یک بار هم به من بده تا شکر نعمت‌هات رو بکنم.»

پادشاه بعد از مدتی خوب شد. توی خواب صدایی شنید که می‌گفت:
«دعاهای اون درویش باعث شد که خوب بشی. حالا که خوب شدی، اون درویش رو فراموش نکن و بهش کمک کن.»

وقتی پادشاه بیدار شد، رفت دنبال درویش، پیداش کرد و خیلی بهش احترام گذاشت و مال و پول زیادی بهش داد.

شرح و تفسیر:

1. پیام اصلی حکایت:
سعدی می‌خواد بگه که دعای دل‌پاکان و آدمای بی‌ریا خیلی ارزشمنده. حتی ممکنه پادشاهی به خاطر دعای یک درویش نجات پیدا کنه.

2. درس اخلاقی:
اگر به کمک کسی خوب شدی یا موفق شدی، قدردان باش و خوبی رو جبران کن.

3. از نظر دینی:
در اسلام هم گفته شده دعای دل‌شکستگان یا نیازمندان خیلی زودتر به اجابت می‌رسه، چون خالصانه‌ست.

4. از نظر اجتماعی:
پادشاه‌ها و ثروتمندان باید بدونن که دارایی‌شون فقط مال خودشون نیست. گاهی یه آدم فقیر کاری می‌کنه که زندگی اونا رو نجات بده، پس کمک به دیگران وظیفه‌شونه.

https://eitaa.com/joinchat/2628387389C1decb51786

http://t.me/afsanesabeghi

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *