به نام خدا ✍🏻✍🏻
چنانکه دم و بازدم چرخه تنفس و زنده نگه داشتن ماست،
با نوشتن متوجه می‌شویم مغز ما کار می‌کند، قلب ما تپش دارد، دستان ما سالم است، مسئولیت انگشتان‌مان را تمام کرده‌ایم.
نوشتن قلب زندگیست. هر بار که می‌نویسی واژه‌ها نفس می‌کشند. باید مراقب نفس‌هایشان با نوشتن مداوم باشی.
قلم تمام قد ایستاده، واژه‌ها زنجیر وار به صف شده‌اند، فقط یک نفس کافی‌ست تا آماده شوی و بنویسی.
خدا را دوست دارم چرا که هست و نیست و بود و نبودم
از آن اوست.
والدین، خواهران و برادرم را دوست دارم چرا که خون مشترکی در رگ‌های ما جاری‌ست وپیوندمان عمیق.
خودم را دوست دارم چرا که اگر خودم نبودم مَن نبود. خانواده‌ام را دوست دارم چرا که دلگرمی را به وجودم
می‌بخشند و انگیزه رو به رشد من هستند.
عزیزانم را دوست دارم چرا که هدیه خداوند می‌باشند.
دوستانم را دوست دارم چرا که هر کدامشان مرا به یاد خاطره‌ای می‌اندازند و با آن‌ها زمان گذاشتن، خودم مرور می‌شوم.
نوه‌هایم را دوست دارم و به آنها عشق می‌ورزم چرا که کودک درونم را زنده می‌کنند، کودک درون یعنی همه وجود، نوه یعنی عشق.
اساتیدم را دوست دارم چرا که هر کدامشان به وقتش مرا در راه کمال، یاری رسان بودند.
کتابخانه‌ام را دوست دارم چرا که نظمی به چیدمان کتاب‌هایم داده است.
کتاب‌هایم را دوست دارم چرا که هر کدامشان به من
درسی می‌دهند و درون مرا سرشار از شادی و آگاهی می‌سازند.
دفترهایم را دوست دارم چرا که هر کدام، نوشته درونشان به من گوشزد می‌کند که باز هم بنویسم.
قلم‌هایم را دوست دارم و نوبتی هر کدامشان را بین انگشتانم می‌گذارم تا واژه‌ها را که از ذهنم تراوش شده بیرون بکشند و بر روی لوح سفید بنگارند.
شیشه آبِ خوردنم را دوست دارم چرا که به گاه تشنگی جرعه‌ای بنوشم.
ساعت روی میزم را دوست دارم چرا که گذشتِ زمان را به من یادآوری می‌کند.
دوست دارم‌های زیادی دوروبر ماست، کافی‌ست نگاهی آگاهانه بیاندازیم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *