اشک

 

به نام خدا ✍️
دوش هر چه به ذهنم فشار آوردم
واژه‌ای بر قلم برانم، کلمه‌ها از
قفسهٔ ذهنم جدا نشدند و به یاری
قلم نیامدند. قلم سرش را برگرداند
اشک بود که مهمان دیدگانش بود.
فقط توانست بِنِگارد، اشک اشک اشک…
امان امان امان….
حق داریم یک وقت‌هایی بگوییم که
من بودم که این گذشته را عبور دادم؟
جسم نحیف من بار به این ثقیلی را
به دوش گرفت؟
آری به یاری خدا از آن گذشت، گذشتی.
حال را دریاب…
روح تو لطیف و بزرگ است.
ظرفیت روحت را دستِ کم نگیر.
خدا سفارش کرده‌است که تو می‌توانی.
پس من به یاری خودش می‌توانم.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *