خودآگاهی

 

به نام خدا ✍️✍️
در کوچه پس کوچه‌های دلواپسی،
در تنگناهای بیم و امید،
در سراشیبی‌های تند لغزش،
در کوره راه‌های زیستن،
در بلندی‌های مکرر،
فقط تو را می‌دیدم.
عجیب است که تو بس امید ِامید دارانی.
لحظه‌هایی که خاطرم مکدر می‌شد،
زمان‌هایی که مدام در نقش بودم
و خودم را نمی‌دیدم،
تو مرا به خاطرم آوردی.
کیستم؟ چه می‌کنم؟ و چه باید بکنم؟
بنده را چه شده است،
به وقت پُری، داشته‌ها و گرفته‌ها را به
خاطر نمی‌آورد اما به وقت دلتنگی و
تنگدستی همی فزون طلب می‌شود.
سربلندی‌ها را با غرور فتح،
سراشیبی‌ها را با سرافکندگی سقوط
طی می‌کند.
نَفسِ انسان به خودخواهی عادت کرده.
محصل که بودیم نمره‌مون ۲۰ می‌شد
می‌گفتیم 20 گرفتیم.
وقتی 10 می‌شد می‌گفتیم به ما ۱۰ دادند.
چه عادت‌هایی در انسان نهادینه شده.
کاش از ازل عادت‌های درست در آدم‌ها
مَلَکه می‌شد تا اینقدر اشتباه نکرده و
به زحمت نمی‌افتادیم.

انسان‌هایی بسلامت در حال تلاش و حرکت
و پویایی هستند. بی آنکه لحظه‌ای رو به خدا
منبع لایزال هستی، شمارش داشته‌هایشان
را ابراز کنند.
وقت ناداری‌ها عارض می‌شوند چرا من؟
امتناع ورزیدن از شکر گزاری بی نتیجه
نخواهد بود.
ما همه کنار هم امانتیم.
به فرزندش که امانت و مهمان اوست
شکرانه به درگاه خدا روا نمی‌دارد، اما
همی که شرایط مساعد زندگی رو به
ناملایمی رفت، همه راه‌ها برایش تیره و
تار شده، در تنگنا قرار می‌گیرد.
همه دالّت بر خودنشناسی و ندیدن ارزش
خود در جهت خویشتن است.
فرزندش بیمار می‌شود. ناله سرمی‌دهد.
چرا من؟ مگر من گناهی کردم. آنقدر
خوبی کردم به این و به آن و…..
به وقت پا گذاشتن رنج به خانه بدن و
بدنه زندگی، ممکن است لحظاتی بهم
بریزیم، اما آگاه باشیم فوری ذهن را
مدیریت کرده به واکاوی درونی خود
پرداخته، کشف معنا و خلق راه‌های نو
برای ادامه رسالت‌مان بیابیم.
در وقت نِقمَت، الف چرا‌های‌مان را کوتاه
کنیم. خود را عتاب یا مُحِق ندانیم.
مسئولیت رنج را بپذیریم.
آرامش، برترین بستری‌ست که می‌توانیم
بذرهای امید را در قلب‌مان کاشته و به
وقتش با صبوری برداشت کنیم.

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *