به نام خدا ✍️✍️
چند روزیست به همت استاد عیسی مهدیپور
خوانش کتاب شروع کردهایم.
خوانش را با یک لینک در فضای اسکایروم
برگزار میکنیم که نیازی به فیلترشکن هم نیست.
سحرخیزی را دوست دارم چرا که به من قوٌت
میدهد.
ساعت ۶ صبح، ۱۵ دقیقه خوانش کتاب و
۱۵ دقیقه صرف نوشتن میشود.
از سحرخیزی بگویم که چقدر در روحیه و حال
روز شما تأثیرگذار هست.
خدا میفرماید: روزیِ روز آدمها را در زمان
سپیده صبح هدیه میکند.
وقتی صبح زود بلند میشوی، اراده میکنی،
شوق داری، عجیب حالت دگرگون هست.
برای من بسیار لذتبخش هست.
هم صبح زود را دوست دارم و خوانش کتاب را
آن هم دور هم.
یک خوبی دیگر اینکه استاد برای ما فرصت ابراز
گذاشته و هر کسی آمادگی دارد میتواند بهره
ببرد.
خوانش ما یک کار تیمی هست و همه فعال
هستند.
از یکنواختی در میآید و به سوی تکاپویی میرود.
با آغوش باز از خوانش و سحرخیزی استقبال کردم.
ذهن مثل بچه هست. آیا شما مایلید فرزندتان
گولتان بزند؟
یا نه. وقتی فرزند من چیزی خواست یا گفت، بنا
به مصلحتش ابتدا خوب گوش میکنم و میگویم
خیلی دلم میخواهد ولی….متقاعدش میکنم که
به نفعش نیست و اگر انجام داد عواقبش با خودش.
امروز خوانش نوبت من بود. از قبل برنامهریزی
کردم، متوجه شدم که من در عرض یک ربع، ۱۰
صفحه از کتاب را میتوانم بخوانم.
قسمت جذابتر را انتخاب کردم.
کتاب این راهش نیست نوشته اریک بارکر و ترجمه
زهرا جهانفریان.
راجع به اعتماد بنفس و اینکه داشتن کاذبش خوب
هست یا نه نوشته بود.
هر چه بنویسم ممکن است لحظاتی شما را شارژ
کند. درک این حس و حال قشنگ با خود شماست.
هوای امروز ابری بود و نسیم قشنگی حال آدم را
نوازش میداد.
چند روزیست شدت گرما کاهش پیدا کرده و من
با توکل بر خدا پیاده رویام را شروع کردهام.
امروز در پارک با اینکه خانمها مرتب رد میشدند
و صدایشان میآمد ولی روی هم رفته برایم عالی
بود.
سحرخیزی را با ذوق و شوق و آگاهانه درک کنید
روزتان پربرکت شده، وقت اضافه میآورید.
خواستم این نوشته را در خانه بنویسم،
دیدم حس و حال الآنم بهتر مینویسد و ذهنم
بیشتر یاری میکند. به نزدیک در خروجی
پارک نرسیده، روی نیمکتی نشستم و نوشتم.
صبح قشنگ ۱۹ شهریور ۱۴۰۲
بعد از خوانش کتاب
پارک ملت
یک پاسخ
حس خوبی رو منتقل کردی افسانه جان. بزمی که فقط مشتاقان خواندن و نوشتن و رشد در آن مست می شوند و به کمال می رسند. سپاسگزارم گلم.