به نام خدا ✍️✍️
« شفقت ورزی راه حل خیلی از معضلات »
باری، چند سالیست که به خود دوستی
پرداختهام.
اینکه با خودم غریبه بودم. خودم را درک
نمیکردم.
همیشه دنبال راضی کردن همه بودم، حالا
خودم ناراضی بودم به دَرَک.
منتظر تأیید دیگران بودم.
قضاوتهایشان را به جان میخریدم.
کامل گرای محض بودم.
تا کاری را کاملن به آن احاطه نداشتم
حرفش را نمیزدم.
به کسی نَه گفتن که در کَت من جا نداشت.
خیلی صدمه خورده، آسیب دیدم.
همیشه دیگران بر من مقدَّم بودند.
بیش از توانم، خودمو استثمار میکردم.
به واسطه آسیب رساندن به روحم، جسم
عزیزم، جورَم را میکشید.
هر چه بگویم دلم برای خودم کباب میشود.
بی مهارت بودم و این ناشی از خجلی بودنم
بود.
همه اینها ناشی از ترس در وجودم بود.
نگران دوری دیگران از خودم بودم.
اما نگران فاصله بین من و خودم نبودم.
سالها گذشت.
خیلی چیزها یاد گرفتم.
بر بسیاری از ترسهایم با توکل بر خدا غلبه
کردم.
باورهای قدیمی بی آنکه متوجه باشم در
من قد برافراشته بود و نیاز به پژمرده
شدن داشت.
به نوشتن رو آوردم، چرا که اوایل از خودم
خجالت میکشیدم.
هر آنچه میبایست بر زبانم جاری شود تا
بشنوم، با واژههای متفاوت بر روی صفحه
کاغذی مینشاندم.
میدانستم نوشتن راه اتصال من با خودم
است.
در این میان ذهنم تند تند کار میکرد اما
وقتی حمایتی نمییافت، لحظاتی متوقف
میشد.
با نوشتن متوجه شدم که زندگی مثل برق
و باد نمیگذرد بلکه پربرکت میشود.
کلید ترسم، خاموش میشد.
ناگاه بادی به سمت ذهنم وزیدن گرفت.
خود دوستی و مهربانی با خود را شروع
کردم.
صبحها در آینه از چشم و ابرو، دماغ و دهنم
کلی تعریف میکردم و به خودم میگفتم
همینی که هستی، دوست دارم.
در طول روز از دستها و زانوانم، تک تک
اعضای ظاهری و درونیام تعریف میکردم.
دردها را به عنوان مهمان میپذیرفتم.
در شکرگزاریهایم فراوان و مؤکّدَن
مینوشتم که قدرت بیشتری پیدا کند.
تا اینکه چند روز پیش در خصوص شفقت
ورزی و مهربانی با خود در کلاسِ خوانش
کتاب مطرح شد و به عنوان تمرین دوباره
محکمتر ادامه دادم.
تا با خود مهربان نباشیم، چگونه به دیگران
ابراز کنیم.
باید یک شناختی از شفقت داشتهباشیم تا،
تجربهای کسب کرده، در حق دیگران
که وظیفه ماست، به عمل برسانیم.
خدایا مرا ببخش اگر در حق فرزند، دوست،
همسایه و هر کسی که نشست و برخاستی
با ایشان داشتم، صفتی یا لقبی ناآگاهانه
بر زبان جاری کردم.
آنگاه لبهای سردم از باد کولر را به پشت
دستانم نزدیک کردم. شادی در پوستم
نمیگنجید.
دلم لرزید و اشک سبزی حاکی از رضایت
دور قلبم حلقه زد.
۱۴۰۲/۵/۱۶
4 پاسخ
شفقت ورزی راه حل خیلی از معضلات. چه عنوان جذابی که باعث شد این پست رو انتخاب کنم. واقعا اینکه بتونیم نسبت به خودمون در ابتدا و بعد نسبت به دیگران شفقت ورزی رو داشته باشیم نعمت بزرگیه که به قول شما خیلی از دردها و مشکلات باهاش حل میشه.
دقیقن فریبا جان. ان شاءالله هر چه زودتر این اتفاق بیوفته.
این جمله “در این میان ذهنم تند تند کار میکرد اما وقتی حمایتی نمییافت، لحظاتی متوقف میشد.” چقدر عالی بود. و کلید ترسم خاموش شد. اولین کسی که لایق شفقت هست، خود ماییم. ممنونم افسانه جان. استفاده کردم.
خوشحالم از اینکه کابردی بود.