به نام خدا ✍️✍️
« خورشید و ابر »
آخرای سیاهی شب بود.
نوری بزحمت خود را بیرون کشید.
خورشید با رنگ صورتی بیرون آمد.
از مهمانی شبانه، نجوا هایش بگوش
می رسد.
از گوشه آسمان آمد.
بالای آسمان سفید بود.
ابرها با باران روز قبل حسابی خودشان
را شستشو داده بودند.
ابرها منتظر خورشید بودند.
خورشید رسید و با هم گپ و گفتی کردند.
ابر‌ها کنار رفتند.
بعد لحظاتی خورشید با رنگ های متنوع
بالاتر آمد.
اندکی گذشت.
ابر در گوش خورشید زمزمه ای کرد.
بعد کنار رفت و خورشید، عریان از درون،
با پوشش تمام نور، برای کل کائنات آمده
بود.
ما با تک تک سلول ها، مویرگ ها، مفصل ها،
رگ ها، عصب ها، استخوان ها، پوست، چشم،
گوش، بینی، نوک انگشتان، کف دست ها و پا‌ها
و….. نورش را بلعیدیم.
گوارای‌مان.
۱۴۰۲/۳/۶
خدایا خیلی شکرت
چله نور خواری، روز سی و یکم.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *