به نام خدا ✍️✍️
کاش میشد به عقب برگردم.
کاش میشد به کودکی برگردم.
کاش میشد به جوانی برگردم.
کاش فردا صبح کودک میشدم و
آغوش مادرم پناهم میشد.
کاش فردا جوان میشدم و با پدر
گفتگو می کردم.
کاش فردا صبح مادر، تنور را روشن
کند و کِشتای به چوب نشسته را به
دستم دهد.
کاش فردا کودک شَوم و دست در دست
رفیق شفیق، به مدرسه برویم.
کاش فردا، گذشته شود.
کاش دوباره فردا با دوستم قهر شوم و او در ساعت
تفریح نازم را بکشد.
کاش فردا بشود، ساعت تفریح با دوستان،
دور معلم جمع شویم و بخواهیم که امتحان
نگیرد.
کاش فردا بشود و من با دوستم در ساعت
تفریح، خوراکی های مان را با هم شریک
شویم.
کاش فردا عصر، فامیل ها روی سَکو نشسته
بودند و من از مدرسه می آمدم و آن ها را
می دیدم.
کاش فردا جوان بشوم و بالای درخت توت
بروم، عجب توت های شیرینی.
کاش فردا جوان بشوم و بالای درخت سَطی
بروم، آن هم سَطیِ ژاپنی که نسلش انقراض
یافته است.
کاش فردا تعطیل بود، من و دخترای کوچه
لِی لی بازی، طناب بازی می کردیم.
کاش فردا تعطیل بود و هفت سنگ بازی
می کردیم.
کاش فردا با خواهرانم در حیاط، خاله بازی
و معلم بازی می کردیم.
کاش فردا صبح دوستم دنبالم بیاید و با هم
در راه نخندیم و به مدرسه برسیم.
آخر به ما گفته بودند که دختر دندانش را
کسی نباید ببیند.
کاش……کاش…..کاش….
کاش هایی که قبلن کاشته شد.
خدا کند بهترین ریشه را در من دوانده باشد.
اشک شوق، اشک شادی، اشک غم، اشک دلتنگی،
همه دل به دل هم دادند تا اشک مرا در آوردند.
خدایا شکرت.
آخرین دیدگاهها