« قلمم سرو قامت باش »

 

 

به نام خدا ✍️✍️
امشب از ذهنم نبض قلم جاری ست.
نبض قلمم تپش دارد.
تند تند می زند.
گویا تب کرده است.
تب نوشتن دارد.
درد او نوشتن است و دارویش، واژه.
قلم از جان خود مایه گذاشته و خود
را سراسیمه به خدمت ذهنم می رساند.

قلم، لُپّش از تب، صورتی شده.
به آرامی روی صفحه سفید دفترم به
رنگ صورتی می نویسد، صورتی.
صفحه سفیدِ دفترم به قلم آرامش می دهد.
صفحه سفید پُر می شود از واژه های
صورتی که در صندوقچهٔ ذهنم، انبار شده بود.

صورتی چه دلنشین است.
نبض قلم را بین انگشتانم حس کردم.
تبش پایین آمده بود.
رنگش عادی شده بود.
قلمم با نوشتن، شفا یافته بود.
قلمم سرو قامت باش.

خدایا شکرت.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *