به نام خدا ✍️✍️
فصل اول ✅
قسمت 3️⃣
مرا وارد بیمارستانی می کنند.
در راه رو ها چهره آدم های مختلفی
را می بینم:
تومور بد خیم دارد.
همسرش به بیماری لا علاج مبتلاست.
برای آخرین بار پدرش را می بیند.
تازه طلاق گرفته.
تازه فهمیده دارد پدر می شود.
همه اینها بیشترشان غمی در چهره
دارند.
مگر می شود آدم، اینان را ببیند و در
رنج شان شریک نشود.
وقتی غم را تجربه می کنیم در رنج
شریک می شویم و این همبستگی ست.
زمانی که نوزاد گریه می کند، مادر شفقت
می ورزد و همدلی می کند.
شفقت ورزی را در موجودات دیگر هم
می بینیم.
گربه ای به هنگام ترس به آغوش سگی
پناه می برد و سگ از او حمایت می کند.
مرغی که تخم جوجه عقاب مادر مرده را
همانند تخم های خود به زیر پر هایش
می گیرد تا وقتش برسد.
کلاغی که به همنوع کور خود غذا می داد.
میمونی که جان خود را به خطر می اندازد
تا نگه بان باغ وحش را از چنگال یک بابون
نجات دهد.
غریزه به ما حکم می کند که در رنج
دیگران شریک باشیم تا احساسات
درون ما هم تسکین یابد.
از ویژگی شخصیتی مدرن به نام
« روان نَژَندی » نام برده که مانند
اسمش ویژه و جذاب است.
اینان: اَخمو، دچار نا امنی احساسی،
در معرض بیماری اضطراب و افسردگی
قرار دارند.
امتیازات دیگرشان: علی رغم سیستم
ایمنی پر استرس شان، احتمالن عمر
طولانی تری دارند چرا که مدام به فکر
سلامت خود هستند، سخت کوشند،
انتقاد از خود برای بهتر شدن، به ایشان
انگیزه می دهد.
« روان نَژَندی » ها، پژوهشگران خوبی
هستند چرا که مفاهیم را در ذهن شان
زیرو رو کرده، از زوایای مختلف بررسی
می کنند.
ادامه دارد…..
آخرین دیدگاهها