به نام خدا ✍️✍️
امروز گذرم به پارک افتاد. پایم مسیرش را کج کرد به این سمت.
صدای پرندگان در این وقت صبحِ قبل ظهر با صبح زود خیلی فرق داشت.
دلم می خواست می فهمیدم چی به هم میگن.
صدا صدای شادی بود.
هم همه نبود. صدای هم همه رو می شناختم.
تند تند صدا سر می دهند.
اما امروز در این هوای فوق العاده آفتابی زمستانی
همدیگر رو به شادی و با هم بودن به دور از تفاوت هاشون دعوت می کردند.
چشم ذهنم، قشنگی های زیادی رو می دید.
ذهنم از من تشکر کرد که الآن، این وقت، اینجا هستیم.
زبون پرنده ها متفاوت بود ولی انگار می فهمیدن و به هم جواب می دادن.
خدایا شکرت
آخرین دیدگاهها