داستانک

به نام خدا ✍️✍️

1️⃣ روزی مادری در پارکینگ خانه اشان را باز کرد،

سوار ماشین شد، استارت زد، حرکت.

بی خبر از اینکه دخترش پشت دیوار بیرون از خانه،

پنهان شده و می خواهد مادرش را غافل گیر کند.😔

مادر حرکت کرد، کمی جلو، جلو ، تق صدا کرد.

دختر صدای ماشین را می شنود، به سرعت می دود که

با خوشحالی با مادر روبرو شود و سوار ماشین و به

مدرسه برود.

ماشین به سرعت به دختر خورد و دختر پهن زمین شد.

مادر نفهمید چه شد، هول کرد، پیاده و شد و واویلا….

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *