به نام خدا ✍️✍️✍️✍️✍️
۱۴۰۱/۹/۲۴
« من کافی » 5
من وقتی برای خودم نباشم، خیلی ترسناک میشوم. همیشه در تظاهرم.
منتظرم ببینم چه کسی مرا تایید میکند، و چه کسی با من مهربان هست، چه کسی مرا قبول دارد و….و این تمامی ندارد.
همیشه منتظر نگاههای همه هستم، جز نگاه مهربانانه خودم به خودم. نمیدانیم که نگاه به ظاهر مهربان دیگران ترسناک است و باید به نگاه خودم به خودم، اهمیت دهم.
با این وجود دیگر رشدی در من اتفاق نمیافتد، با کوچکترین چالشی، خود را سرزنش کرده و دیگران را مقصر میبینیم.
باید خودم باشم، البته دلیل نمیشود که خاص خاص باشم و با همه فرق کنم.
نه منم مثل همه آدما: اخم، خشم، حسد و…در وجودم دارم. مهم اینجاست که همه اینها را بپذیرم و در سایه درونم قرار ندهم.
وقتی در سایه نیمه تاریک وجودم مینشیند و لنگر میاندازد، کمتر متوجه اش میشوم و نمیتوانم از آن در جهت پله های رشدم بهره ببرم.
پس با نهایت شهامت میپذیرم و با آن کنار میآیم، سرکوبش نمیکنم که هر بار با کوچکترین روزنه ای، سر باز کند و عفونتش بیرون بریزد. اینطور شود دیگر قابل جبران نیست…….
آخرین دیدگاهها